نام:

اينجانب خسرو صحّاف فارغ التحصيل معماري بسال 1373 از دانشگاه علم و صنعت ايران بوده و در حال حاضر دانشجوي دوره دكتري معماري در واحد علوم و تحقيقات تهران و مدرس دانشكده معماري دانشگاه آزاد اسلامي مشهد مي باشم.وب لاگ خانه ايراني فعاليت خود در زمينه مباحث معماري از سال 1383 آغاز نموده است.

شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۴

فراغت

( متن زیر مربوط است به بخشی از " سخن روز " درمجله جستارهای شهرسازی شماره 10 و 11 )

گذر زمان و گذراندن فراغت

كودكي ام آنگاه كه مادر را شناختم و پدر را ، نان را و خانه را كه اگر اين همه بود ، هنوز اندک بود , زيرا بازيها تمام هستي ام و وجودم را مي ساخت تا نقشي شوم در بستر زمان كه آن نقش ، نقش انسان است .
در نوجواني و جواني اگر پدريا مادر قادر بود كه نان و خانه را تامين كند ، با بازيها بود كه خود را شناختم و دوستان را ، با همكاري و مشاركت در خلال بازيها دين و دانش را آموختم تا با لذت مفيد بودن و مسئوليت داشتن آشنا شوم .
در ميانسالي در تلاش كار و لذت مفيد بودن ، در آرزوي تشكيل خانواده و تامين رفاه همسرو فرزند ، با آنها بودن و گذران اوقات خوش ، با خويشان وآشنايان و ديدار مردم در همسايگي ، در كوچه و در خيابان و ميدان ، در جشنها و مراسم به زندگي ام عمق ومعني مي بخشيد .
در كهنسالي فارغ از نگراني نياز به نان و خانه در كودكان و جوانان ، نشستن با ميانسالان ، محبت كردن و محبت ديدن ، آموختن و ياددادن و سرخوش با اميد به آينده مرگ را پذيرفتن كه زندگي باقي است و مردمان شايسته ترآن را شكوهمند تر از پيش خواهند ساخت .
« آري ،آري زندگي زيباست ،
زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش، رقص شعله اش در هر كران پيداست
ورنه ، خاموش است و خاموشي گناه ماست »
( آرش كمانگير/سياوش كسرايي )
گذران اوقات فراغت از كودكي تا كهنسالي چرخه اي است كه فعاليتها را در زندگي پيوند مي دهد و غنا مي بخشد ، شخصيت شكل مي گيرد و تكامل مي يابد ، مسئوليت مي پذيرد ، برهم و بر جامعة انساني اثر مي گذارد و راه بقا و شكوفايي آن را هموارمي سازد .
ليكن همه چيز در جست و جوي آن است كه انسان را براي چه هدف و به چه راهي بينگاريم ، بردة توليد يا انبان مصرف ، سنجش انسان و انسانيت با سكه هاي زر ، يا سربازاني براي دريدن و درانده شدن ، در نبرد و چالشهاي جهانخواران و قدرت طلبان به نيرنگ انواع بينش هاو تحميل ايدئولوژي ها ، بردار شدن و به دار آويختن ، فقر را ديدن و بر روي آن بناي شكوهمند حاكميت بر فقر برپاداشتن و تاج و تخت شاهي نهادن و....
يا آنكه فقررا برنتافتن ، راه چاره جستن . به اميد آنكه اين ديو انسانخوار را بنيان برافكني و آرزوي آنكه همچون خوشه هاي گندم براي مردم مفيد باشي ؛ يا دستهايت را به اميد سبز شدن در باغچه بنشاني :
« . . . دستهايم رادر باغچه مي كارم
سبز خواهم شد ، مي دانم ، مي دانم ، مي دانم
و پرستو ها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت »
( تولدي ديگر/ فروغ فرخزاد )

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی